کربلا
07 مرداد 1402 توسط نساء خیری پور
چه بگویم که چه شد یا که چه بر سر آمد؟
ناگهان رایحه ی چادر مادر آمد … .
پسرم! دست مریزاد! قیامت کردی … .
تا نفس داشتی از عشق، حمایت کردی
از تماشای تو مهتاب پر از نور شود …. .
چشم شوری که تو را چشم زده کور شود
آسمانها همه یکپارچه بارانیِ توست ..
من بمیرم، عرق شرم به پیشانی توست
داغ پرواز تو بر سینه اثر خواهد کرد ..
رفتنت حرمله را حرمله تر خواهد کرد
مشک خالی شده، برخیز که تا برگردیم
اتفاقی است که افتاده؛ بیا برگردیم …
آه ! برخیز که گهواره به غارت نرود
دختر فاتح خیبر به اسارت نرود…