باور

  • خانه 

نمازخوب

09 شهریور 1404 توسط نساء خیری پور

🔰 #روایت_نماز 🔰

✅ پلک هاي امام…

پلک هاي امام بر روي هم افتاده بود. زهر در گوشت و خون مولايم صادق (عليه السلام) اثر کرده و آثار بيماري در چهره شان کاملاً هويدا بود. ناراحت و مضطرب کنار بستر امام چرخ مي زدم. ناگهان امام چشم باز کردند. اميدي تازه در دلم جوانه زد. فرمودند: «همين حالا تمام خويشاوندان مرا نزد من حاضر کنيد.»
چند دقيقه بعد همه کنار بستر امام سر تا پا منتظر بودند، نفس ها در سينه ها مانده و سکوت همه جا را پر کرده بود. چه شده است که امام همه را به پيش خود خوانده؟!!
بالاخره سکوت شکسته شد و امام لب از لب گشودند: «شفاعت ما هرگز نصيب آنان که به نماز کم توجهي مي کنند نخواهد شد.» يک دفعه تمام وجود يخ کرد.
همه اميدم به شفاعت است، آن وقت اينگونه نماز مي خوانم؛ بي حوصله، تند تند، خيلي وقت ها آخر وقت![1] .

📚منبع:
[1] بحارالانوار، ج 84، ص 261.
[دو رکعت قصه ؛ رسول نقي ئي ، ص 15]

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

باور

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس