باور

  • خانه 

مطالبی راجع به ابوالفضل العباس

07 مرداد 1402 توسط نساء خیری پور

▪️در زیارات و کلماتی که از ائمه علیهم‌السّلام راجع به اباالفضل العبّاس رسیده است، روی دو جمله تأکید شده است: یکی بصیرت، یکی وفا.

▪️بصیرت اباالفضل العبّاس کجاست؟ همه یاران حسینی، صاحبان بصیرت بودند؛ اما او بصیرت را بیشتر نشان داد. در روز تاسوعا، مثل امروز عصری، وقتی که فرصتی پیدا شد که او خود را از این بلا نجات دهد؛ یعنی آمدند به او پیشنهاد تسلیم و امان‌نامه کردند و گفتند ما تو را امان میدهیم؛ چنان بر خورد جوانمردانه‌ای کرد که دشمن را پشیمان نمود. گفت: من از حسین جدا شوم!؟ وای بر شما! اف بر شما و امان‌نامه شما! نمونه دیگرِ بصیرت او این بود که به سه نفر از برادرانش هم که با او بودند، دستور داد که قبل از او به میدان بروند و مجاهدت کنند؛ تا این‌که به شهادت رسیدند. میدانید که آنها چهار برادر از یک مادر بودند: اباالفضل العبّاس -برادر بزرگتر- جعفر، عبدالله و عثمان. انسان برادرانش را در مقابل چشم خود برای حسین‌بن‌علی قربانی کند؛ به فکر مادر داغدارش هم نباشد که بگوید یکی از برادران برود تا این‌که مادرم دلخوش باشد؛ به فکر سرپرستی فرزندان صغیر خودش هم نباشد که در مدینه هستند؛ این همان بصیرت است.

▪️وفاداری حضرت اباالفضل العبّاس هم از همه جا بیشتر در همین قضیه وارد شدن در شریعه فرات و ننوشیدن آب است. البته نقل معروفی در همه دهانها است که امام حسین علیه‌السّلام حضرت اباالفضل را برای آوردن آب فرستاد. اما آنچه که من در نقلهای معتبر -مثل «ارشاد» مفید و «لهوف» ابن‌طاووس- دیدم، اندکی با این نقل تفاوت دارد. که شاید اهمیت حادثه را هم بیشتر میکند. در این کتابهای معتبر این‌طور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آن‌قدر بر این بچه‌ها و کودکان، بر این دختران صغیر و بر اهل حرم تشنگی فشار آورد که خود امام حسین و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند. اباالفضل تنها نرفت؛ خود امام حسین هم با اباالفضل حرکت کرد و به طرف همان شریعه فرات -شعبه‌ای از نهر فرات که در منطقه بود- رفتند، بلکه بتوانند آبی بیاورند. این دو برادر شجاع و قویپنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یکی امام حسین در سن نزدیک به شصت سالگی است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نام‌آوران بی‌نظیر است. دیگری هم برادر جوان سیوچند ساله‌اش اباالفضل العبّاس است، با آن خصوصیاتی که همه او را شناخته‌اند. این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهی پشت به پشت هم، در وسط دریای دشمن، صف لشکر را میشکافند. برای این‌که خودشان را به آب فرات برسانند، بلکه بتوانند آبی بیاورند. در اثنای این جنگِ سخت است که ناگهان امام حسین احساس میکند دشمن بین او و برادرش عباس فاصله انداخته است. در همین حیص و بیص است که اباالفضل به آب نزدیکتر شده و خودش را به لب آب میرساند. آن‌طور که نقل میکنند، او مشک آب را پر میکند که برای خیمه‌ها ببرد. در این‌جا هر انسانی به خود حق میدهد که یک مشت آب هم به لبهای تشنه خودش برساند؛ اما او در این‌جا وفاداری خویش را نشان داد. اباالفضل العبّاس وقتی که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فَذَکِّر عطش الحسین»؛ به یاد لبهای تشنه امام حسین، شاید به یاد فریادهای العطش دختران و کودکان، شاید به یاد گریه عطشناک علی‌اصغر افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روی آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ میدهد و امام حسین علیه‌السّلام ناگهان صدای برادر را میشنود که از وسط لشکر فریاد زد: «یا اخا ادرک اخاک».

 

 نظر دهید »

وقایع روز نهم محرم الحرام

06 مرداد 1402 توسط نساء خیری پور

🏴وقایع روز نهم محرم سال ۶۱ ق

✍🏻در روز نهم محرم سال ۶۱ شمر بن ذی الجوشن با نامه ای كه از عبیداللّه داشت،پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد كربلا شد و نامه عبیداللّه را برای عمر بن سعد قرائت كرد.
👹شمر كه با قصد جنگ وارد كربلا شده بود،از عبیداللّه بن زیاد امان نامه ای برای خواهر زادگان خود و از جمله حضرت عباس(ع) گرفته بود كه در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه كرد و ایشان نپذیرفت.
👹 شمر نزدیك خیام امام حسین(ع) آمد و عباس،عبداللّه،جعفر و عثمان (فرزندان امام علی(ع)كه مادرشان ام البنین بود)را طلبید.آنها بیرون آمدند، شمر گفت:از عبیداللّه برایتان امان گرفته‌ام.آنها همگی گفتند:خدا تو را و امان تو را لعنت كند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟
🔺در این‌روز اعلان جنگ شدو حضرت عباس(ع) امام(ع)را باخبر كرد. امام حسین(ع)فرمود:ای عباس! جانم فدای تو باد،بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس كه چه قصدی دارند؟
🔺حضرت عباس(ع) رفت و خبر آورد كه اینان می‌گویند:یا حكم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید.
🔺امام حسین(ع)به عباس فرمودند: اگر می‌توانی آنها را متقاعدكن جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز كنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال ميداند كه من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم….

 نظر دهید »

وقایع روز هفتم محرم

06 مرداد 1402 توسط نساء خیری پور

🏴وقایع روز هفتم محرم سال ۶۱ ق

✍🏻عمربن سعدنامه‌ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که:با سپاهیان خود بین امام حسین(علیه‌السلام) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز،به طوری که حتی قطره‌ای آب به امام (علیه‌السلام) نرسد،‌‌
🔺یکی از آنها فریاد زد:‌ای حسین!… به خدا سوگند که قطره‌ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی!
🔺حضرت فرمود:«خدایا! او را از تشنگی هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.»حمید بن مسلم می‌گوید به چشم خود دیدم که نفرین امام(علیه‌السلام) عملی گشت.

🔺امام حسین (علیه‌السلام) سپاه دشمن را چنین نفرین کرد:
بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن،و بر ایشان تنگی و قحطی (همچون سالهای قحطی یوسف در مصر) پدید آور و آن غلام ثقفی(حجاج بن یوسف) را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند.زیرا آنها به ما دروغ گفتند و ما را خوار ساختند و خداوند انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد.

🔺تعداد نظامیانی که لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(ع) آمده بودند را، بالغ بر ۳۰ هزار جنگجو نوشته‌اند.

📚{۱.فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی،}
📚{۲.مقتل الحسین(مقرّم)،ص۱۹۹}
📚{۳.بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۶}.

 

 نظر دهید »

سخن بزرگان

06 مرداد 1402 توسط نساء خیری پور

💠 #سخن_بزرگان

🔻 استاد فاطمی‌نيا(ره)

🔹 دهه محرم،دهه تحول است، جناب حرّ يك شخص است اما حرّ شدن يك جريان می‌باشد. در اين دهه بايد متحول شويم.

 

 نظر دهید »

وقایع روزششم محرم

06 مرداد 1402 توسط نساء خیری پور

🏴وقایع روز ششم محرم سال ۶۱ ق

1️⃣در این روز عبیداللّه بن زیاد نامه‌ای برای عمر بن سعد فرستاد که:من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده‌ام. توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می‌فرستند.

2️⃣در این روز"حبیب بن مظاهر اسدی” به امام حسین(علیه‌السلام) عرض کرد: یابن‌ رسول‌اللّه! در این نزدیکی طائفه‌‌ای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.

🔺امام(علیه‌السلام)اجازه دادند و حبیب بن مظاهر نزد آنها رفت و به آنان گفت:«بهترین ارمغان را برایتان آورده ام،شما را به‌‌ یاری‌ پسر رسول‌ خدا دعوت می‌کنم،آنان‌پذیرفتند.و سپس‌ مردان‌ قبیله که تعدادشان به۹۰ نفر می‌رسید برخاستند و برای یاری امام حسین (علیه‌السلام)حرکت کردند.آنان در میان راه با ۴۰۰سواره از سپاه عمرسعد درگیر شدند، هنگامی که‌یاران بنی‌اسد دانستند تاب مقاومت ندارند،پراکنده شدند و به قبیله‌ی خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
🔺حبیب‌بن‌مظاهر خدمت امام(علیه‌ السلام) آمد و جریان را بازگو کرد.امام(علیه‌ السلام) فرمودند: “لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ”
————————
📚{فیض‌الاسلام و وقایع‌‌الایام شیخ عباس قمی}
📚{لهوف سید بن طاووس}

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • ...
  • 33
  • ...
  • 34
  • 35
  • 36
  • ...
  • 37
  • ...
  • 38
  • 39
  • 40
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

باور

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس